متفاوت بودن

فهرست مطالب

[fusion_builder_container hundred_percent=”no” equal_height_columns=”no” menu_anchor=”” hide_on_mobile=”small-visibility,medium-visibility,large-visibility” class=”” id=”” background_color=”” background_image=”” background_position=”center center” background_repeat=”no-repeat” fade=”no” background_parallax=”none” parallax_speed=”0.3″ video_mp4=”” video_webm=”” video_ogv=”” video_url=”” video_aspect_ratio=”16:9″ video_loop=”yes” video_mute=”yes” overlay_color=”” video_preview_image=”” border_size=”” border_color=”” border_style=”solid” padding_top=”” padding_bottom=”” padding_left=”” padding_right=””][fusion_builder_row][fusion_builder_column type=”1_1″ layout=”1_1″ background_position=”left top” background_color=”” border_size=”” border_color=”” border_style=”solid” border_position=”all” spacing=”yes” background_image=”” background_repeat=”no-repeat” padding_top=”” padding_right=”” padding_bottom=”” padding_left=”” margin_top=”0px” margin_bottom=”0px” class=”” id=”” animation_type=”” animation_speed=”0.3″ animation_direction=”left” hide_on_mobile=”small-visibility,medium-visibility,large-visibility” center_content=”no” last=”no” min_height=”” hover_type=”none” link=””][fusion_text]

متفاوت بودن یعنی عالی بودن نه عادی بودن

[/fusion_text][fusion_imageframe image_id=”628|medium” max_width=”” style_type=”” blur=”” stylecolor=”” hover_type=”liftup” bordersize=”” bordercolor=”” borderradius=”” align=”center” lightbox=”no” gallery_id=”” lightbox_image=”” lightbox_image_id=”” alt=”” link=”” linktarget=”_self” hide_on_mobile=”small-visibility,medium-visibility,large-visibility” class=”” id=”” animation_type=”” animation_direction=”left” animation_speed=”0.3″ animation_offset=””]https://zemzemeyezendegi.com/wp-content/uploads/2020/09/about-Capstone-300×172.jpg[/fusion_imageframe][fusion_text columns=”” column_min_width=”” column_spacing=”” rule_style=”default” rule_size=”” rule_color=”” hide_on_mobile=”small-visibility,medium-visibility,large-visibility” class=”” id=””]

متفاوت بودن یعنی عالی بودن نه عادی بودن

خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو

تا همین چند سال پیش از این جمله حساب می بردم و جز جملات خوب در زندگیم به شمار می امد.

میشود این گونه گفت که طبق این جمله زندگی می کردم و ظاهرا خودم را گول می زدم که این گونه ارامش دارم و مردم اطرافم کسانی که با انها در ارتباط هستم من را دوست دارند.

و پشت سر من حرف نمی زنند

ولی من واقعا خودم را گول میزدم چون که نه ارامش داشتم نه اطرافیان من را دوست داشتند.من هم رنگ جماعت شده بودم ولی این هم رنگی از رضایت نبود و ارامش را از من گرفته بود.چون یک نقاب دروغین به چهره ام زده بودم.

ارامش نداشتم چون که چیزی در درونم فریاد میزد که تو نباید این مدلی زندگی کنی

این زندگی دلخواهت نیسن تو داری عذاب می کشی چون که داری نقش بازی میکنی.

چیزی در درونم پا می کوفت که اینجا نمان برو.تو متعلق به این جا و این جماعتی که همرنگش شده ای نیستی.

بلاخره روزی از روز ها به صدای من درونم گوش کردم و راهی شدم.

قصد کرده بودم که متفاوت زندگی کنم و دیگر هم رنگ این جماعتی نباشم که خودشان هر روز یک رنگ هستند.

برای این که نقشه ی راهی را برای رفتن و تغییر ترسیم کنم به مدت یک ماه هر روز به پارک روبه روی خانه می رفتم.قدم میزدم  با خودم صحبت می کردم

[/fusion_text][fusion_imageframe image_id=”629|medium” max_width=”” style_type=”” blur=”” stylecolor=”” hover_type=”liftup” bordersize=”” bordercolor=”” borderradius=”” align=”center” lightbox=”no” gallery_id=”” lightbox_image=”” lightbox_image_id=”” alt=”” link=”” linktarget=”_self” hide_on_mobile=”small-visibility,medium-visibility,large-visibility” class=”” id=”” animation_type=”” animation_direction=”left” animation_speed=”0.3″ animation_offset=””]https://zemzemeyezendegi.com/wp-content/uploads/2020/09/Profile-Dokhtar-Ba-Ketab-16-300×300.jpg[/fusion_imageframe][fusion_text columns=”” column_min_width=”” column_spacing=”” rule_style=”default” rule_size=”” rule_color=”” hide_on_mobile=”small-visibility,medium-visibility,large-visibility” class=”” id=””]

اولین راهکاری که در پیش گرفتم اشتی کردن با مکعب مستطیل ها بود.

این مکعب مستطیل ها معجزه می کنند.

منظورم از مکعب مستطیل ها کتاب ها هستند.هر کتابی که می خواندم با ذهنیت نویسنده ان کتاب یکی می شدم و مانند او فکر می کردم.

با خودم قرار گذاشته بودم که هر هفته با یک نویسنده نشست داشته باشم.نشست من روزانه دو ساعت بود.

می دانم سوالی در ذهنتان شکل گرفته که نشست با نوسنده یعنی چه؟

هر هفته یک کتاب از یک نویسنده می خواندم.

این موضوع باعث میشد که در هر ماه با چهار نویسنده نشست داشته باشم و با ذهنیت انها یکی شوم.

با تعییر کردن این دو ساعت در هر روز زندگیم و از همه مهمتر افکارم کلی تغییر کرد.

این ترفند به این می ماند که شما با دوستان جدیدی اشنا می شوید و نگرشتان و برداشتتان از زندگی کلا عوض می شود.

اولین قدم برای متفاوت بودن اشتی کردن با مکعب مستطیل ها است.به کتاب فروشی بروید و روزی دو ساعت با نویسندگان درکتابخانه ای خلوت کنید.

[/fusion_text][fusion_imageframe image_id=”631|full” max_width=”” style_type=”” blur=”” stylecolor=”” hover_type=”liftup” bordersize=”” bordercolor=”” borderradius=”” align=”center” lightbox=”no” gallery_id=”” lightbox_image=”” lightbox_image_id=”” alt=”” link=”” linktarget=”_self” hide_on_mobile=”small-visibility,medium-visibility,large-visibility” class=”” id=”” animation_type=”” animation_direction=”left” animation_speed=”0.3″ animation_offset=””]https://zemzemeyezendegi.com/wp-content/uploads/2020/09/download-1.jpg[/fusion_imageframe][fusion_text columns=”” column_min_width=”” column_spacing=”” rule_style=”default” rule_size=”” rule_color=”” hide_on_mobile=”small-visibility,medium-visibility,large-visibility” class=”” id=””]

دست به قلم شدم

دست به قلم شدن به این معنا نیست که نویسنده شدم.در اولین فرصت مقداری پول نقد برداشتم و به لوازم تحریری محل رفتم.چند تا دفترپه ی خوشگل به همراه مداد و خودکار و چند برگه ی رنگی پشت چسب دار خریدم.در میان این خرید ها یک جعبه مداد رنگی بیست و چهار رنگ به جعبه ای  فلزی هم دیده می شد.

در نشست هایم با نویسنده ها پیش می امد که یک جمله برایم جالب بود و خواندنش به صورت یک نیرو محرکه برای من عمل می کرد.این جمله ها را بر روی برگه های رنگی می نوشتم بر در و دیوار می چسباندم تا همیشه جلو چشم هایم باشد و بخوانم و نیرو بگیرم.

دیدن این جمله ها به صورت تکرار باعث شد که این جملات ملکه ی ذهنم شوند.

در دفترچه ایده هایی که به ذهنم می رسید را یادداشت می کردم.می توانم بگویم که این دفتر چه و خودکار یار و همراه و همفر همیشگی من شده اند و همیشه در یکی از جیب های کیفم برایشان جا هست.

گاهی هم با استفاده از جعبه مداد رنگی رویا ها و من ایده ال رو نقاشی می کردم.

حتی در جیب کوله پشتی کو نوردیم هم می توانی دفتر چه و خودکار را پیدا کنی.

دومین قدم برای متفاوت بودن ارتباط گرفتن با نوشتن است.نوشتن به معنای واقعی معجزه می کند.با نوشتن می توانی برون ریزی را تجربه کنی.رویاهایت را به تصویر بکشی.یک تجربه ی خوب را بکشی و بنویسی تا احساس شکر گزاری را بر برگه ی دفتر نقش بزنی تا این حس در تو بیشتر و بیشتر شود و بیشتر شدن این احساس خوب منجر به بیشتر رخ دادن ان اتفاق خوش ایند می شود.

[/fusion_text][fusion_imageframe image_id=”632|medium” max_width=”” style_type=”” blur=”” stylecolor=”” hover_type=”liftup” bordersize=”” bordercolor=”” borderradius=”” align=”center” lightbox=”no” gallery_id=”” lightbox_image=”” lightbox_image_id=”” alt=”” link=”” linktarget=”_self” hide_on_mobile=”small-visibility,medium-visibility,large-visibility” class=”” id=”” animation_type=”” animation_direction=”left” animation_speed=”0.3″ animation_offset=””]https://zemzemeyezendegi.com/wp-content/uploads/2020/09/wocqslnegwnj-300×232.jpeg[/fusion_imageframe][fusion_text columns=”” column_min_width=”” column_spacing=”” rule_style=”default” rule_size=”” rule_color=”” hide_on_mobile=”small-visibility,medium-visibility,large-visibility” class=”” id=””]

وقف شدن با زندگی جدید زمان می خواهد و صبر زیاد می طلبد.

من سالها جوری دیگر زندگی کرده بودم و زمان بندی هایم نظم نداشت و این باعث شده بود که به کمبود  زمان بر بخورم ودر انجام کارهای روزانه  تداخل داشتم و همه ی این ها به خاطر نداشتن برنامه ریزی بود.برای متفاوت بودن باید برنامه ریزی متفاوتی هم داشته باشم پس یک دفترچه برنامه ریزی و یک تقویم نیاز داشتم.

باید که برنامه ریزی جدیدی برای زندگیم می کردم.در یکی از کتاب هایی که خوانده بودم نوشته بود که قبل از برنامه ریزی باید وقت های مرده ی خود را بشناسید.

ویک ایده ی جذاب پیشنهاد کرده بود که من از ان استفاده کردم و نتیجه ی فوق العاده ای گرفتم.

یک برگه اچار برداشتم و ان را به هشت قسمت تقسیم کردم.شانزده ساعت از روزم را که باید کار می کردم و زمان بیداری من بود به هشت قسمت دو ساعته تقسیم کردم.

از هفت تا نه از نه تا یازده از یازده تا سیزده و و و و

به مدت یک ماه هر کاری که در این قسمت های دو ساعته انجام داده بودم را ریز به ریز یاداشت می کردم.

یپر کردن این جدول به من کمک کرد که زمانهای مرده ی خود را بشناسم.

زمانهایی که خواب بودم.و زمان هایی بود که مدام روی مبل لم داده بودم و به بطالت می گذراندم را پیدا کردم.

با نوشتن و پر کردن این جدول متوجه شدم که چقدر زمانم را پای تلوزیون و رسانه ها می گذراندم وذهنم رابا اخبار منفی تغذیه  می کردم.

این جدول به من کمک کرد که برنامه ای بریزم که تازه کلی هم این وسط ها زمان خالی داشتم و کارهای دلخواهم را که سالها دوست داشتم انجام بدم و زمان انجام دادنش را نداشتم را هم انجام بدم.

سومین قدم برنامه ریزی بود البته قبل از برنامه ریزی شناخت زمان های مرده بود.

امید وارم شما هم با خواندن این مقاله متفاوت شوید و دیگر هم رنگ جماعت نباشید.

متفاوت بودن یعنی عالی بودن نه عادی بودن

[/fusion_text][/fusion_builder_column][/fusion_builder_row][/fusion_builder_container]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *